بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وصیتنامه برادر شهید حاج عبدالکریم پور محمد حسین
اَللَّهُمَّ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
خدایا تنها ترا میپرستم و از تو کمک میخواهم
شهادت میدهم که خداوند یکتاست و حضرت محمد(ص) رسول و فرستاده اوست و علی(ع) و ۱۱ فرزند و او امام ما هستند و ولی خدا هستند .
اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدایا زندگی مرا مانند زندگی محمد و آل محمد(ص) بگردان و مرگ مرا مانند مرگ محمد و آل محمد قرار ده.
چند جملهای به عنوان وصیت یا خواهش یا تشکر به خانواده و برادران و خواهرانم. چند جملهای را که میخواهم بر روی ورق بیاورم و به عنوان وصیت بخاطر این است که ما در قبال اسلام و خدا و در برابر مردم مسئول هستیم و برای اینکه ایده و هدف ما از راهی که انتخاب کردهایم چه هست مجبور به نوشتن هستیم تا فردای روزگار هدف ما را از این راه مقدس به طریق دیگر توجیه نکنند و چیز دیگری را به خورد خانواده و مردم بدهند.
اولاً ما در برابر جنگی که به کشور اسلامی تحمیل شده است، مسئول هستیم و باید تا آنجا که در توان داریم در راه پیروزی این جنگ کوشش کنیم. معمولاً انسانها(افراد مسلمان) وقتی مرثیهایی از مولای حسین(ع) میفهمند همیشه ناراحت از این هستند که چرا ما در رکاب مولایمان نبودیم تا در راهی که داشته شمشیر بزنیم؛ ولی در این موقعیت حساس که جنگ ما هم یک جنگی است همانند جنگ مولایمان حسین(ع) به هر توصیفی که شده است خودمان را از جنگ دور نگه میداریم.
یک نفر به خاطر اینکه مادرم فلان است، نمی آید. دیگری میگوید درس دارم و نمیآیم. آن یکی به دلیل اینکه پدرم ناتوان است و نمیآید معلوم نیست که کی باید بیاید و اسلام را یاری دهد. به خدا قسم اگرجنگی که در پیش داریم به سود دشمن تمام شود نه دانشگاهی باقی میماند نه حوزه علمیهای و نه هزاران دلیل دیگری که میتراشند.
برادران شما را به خون به ناحق ریخته امام حسین(ع) قسم دهم بیاید این جنگ را با یاری خداوند تعالی تمام کنید و یک درخواست هم از خانوادهها دارم و اینکه به فرزندان خود اجازه رفتن به جبهه را بدهند و باعث افتخاری برای خویش بشوند.
ای مادر وای همسرها و ای پدرها آیا فردای قیامت رویمان است در پیش روی زهرا(س) بایستیم و در موقعی که پرسد چرا راه حسین(ع) را ادامه ندادید جوابی بدهیم آیا وضعیت ما خیلی بدتر از مولایمان است. موقعیت امام حسین(ع) در صحرای کربلا طوری بود که موقعی که بار آخر سوار بر اسب شد و به سوی میدان کارزار رفت میدانست که دیگر بر نمیگردد و همه خانواده خود را از خواهر تا بچهها تا یتیمان را همانجا گذاشت و به میدان رفت ومیدانست که بعد از شهادتش خانوادهاش به دست دشمن اسیر میشوند ولی رفت و همه خانوادهاش از زن گرفته تا بچه ها به اسارت رفتند و مسئلهای که مهم بود تکلیف امام بود که تکلیف داشت جنگ کند و شهید هم شد و به تقدیر الهی خانوادهاش هم به اسارت رفتند.
پس بیایید و رو سفید به سوی دار آخرت برویم و فردای قیامت رو سفید در برابر مولایمان باشیم و شما مادرها رو سفید در برابر زهرا(س) بایستید و شما پدرها روسفید در برابر پیامبر(ص) بایستید و افتخار کنید که فرزندی در راه خدا دادهاید و ندای مولایت را لبیک گفتهاید.
مسئلة دوم در رابطه با خواهرهایمان است. باز هم طبق وصیت همه شهداء میخواهم در رابطه با حجاب تو ای خواهر صحبت کنم. خواهرم در زمانی که جاسوسهای انگلیس در تمام کشورهای اسلامی برای جاسوسی رفته بودند و میخواستند راه کارهایی برای نابودی دین در مسلمانها پیدا کنند در خاتمه به این رسیده بودند که تنها روش که موفق است میتواند مسلمانها را به نابودی بکشند نشر فحشا است و نشر بیحجابی است و نمونه آن یا در چند سال پیش یعنی قبل از انقلاب میتوانیم ذکر کنیم که در ایران طوری کردند که قابل گفتن نیست و ریشههایش هنوز از ۶ سال که از انقلاب میگذرد در کشورمان است و تنها راه چارهای که برای از بین بردن این بیحجابی وجود دارد این است که شما خواهرها مواظب خودتان باشید و بوسیله رفتارتان و بوسیله حجابتان درس به آنها بدهید و بوسیله حجابی که رعایت میکنید از خون برادران شهیدتان پاسداری کنید و راه آنها را هر چه محکمتر کنید.
آری خواهرم اگر ما در جبهه ها جنگ میکنیم و فرصت نمیکنیم که در شهرها به وضعیت داخلی برسیم ولی از شما خواهش میکنیم که با عمل خودتان ما را رو سفید کنید و اسلام را یاری کنید و به این وسیله از جبههها پشتیبانی کنید حرف زیاد است ولی افسوس که من نه توان نوشتن را دارم و نه قلم و کاغذ توان کشیدن آن را فقط این را بگویم که خواهرم هر چه بیشتر صورت خود را تنگ بگیری به اسلام و قرآن بیشتر عمل کردهای و ما را هم هر چه بیشتر خوشحال کردهای وفردای قیامت روسفید در برابر زینب(س) خواهید ایستاد و در یک صف بسوی بهشت خواهید رفت.
مسئله سوم خواهرهایم چرا موقعی که برادران برای ازدواج به خانههایتان میآیند قبول نمیکنید. به خدا قسم تا یک جوان احساس نکند که نیاز به عروسی کردن دارد برای این کار اقدام نمیکند و آن موقع اگر قبول نکنی از آن لحظه به بعد هر گناهی بکند به گردن شما خواهد بود. خواهرم در زمان پیامبر(ص) کسانی بودهاند که بعد از شب اول عروسی به جنگ رفتهاند و شهید شدهاند و افتخار همسرهایشان بودهاند ولی متأسفانه در زمان ما رسم شده است که وقتی یکی از برادران که در جبهه کار میکند برای دختری میرود و این جواب را میشنود که عمر شما بیش از شش ماه نیست، زن برای چه میخواهی و با کمال پر رویی و بی شرمی جواب رد به آنها میدهند.
نمیدانم آن پدر و مادر در قیامت میخواهند جواب حضرت فاطمه(س) و پیامبر(ص) را چه دهند. آیا اصلاً رویشان میشود جلوی آنها بایستند. بیشتر در این مورد صحبت نمیکنم؛ ولی هر یک از این برادران که میآیند و جواب رد میگیرند و بعداً به شهادت میرسند و عروسی نکردهاند فردای قیامت جلوی شما را میگیرند و از این بابت جواب میخواهند مگر پیامبر نگفته است نگاه کنید اگر فردی با ایمان بود دخترتان را به او بدهید و بهانه پول و غیره را نگیرید.
تذکر به برادران به تمام برادران که در شهرها هستند وصیت میکنم هر وقت جبههها احتیاج به نیرو داشتند بر آنها لازم است طبق فتوای امام که بیایید تا موقعی که فرماندهان بگویند که کافی است و آن وقت دیگر بر کسی واجب نیست بیاید، به جبهه بیایید. و انشاءالله به یاری خداوند و بوسیله برادران هر چه زودتر جنگ به سود مسلمانهای ایران به اتمام برسد و شر اسرائیل و آمریکا و شوروی از بن چیده شود.
عبدالکریم پور محمد حسین
منبع: مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول