زندگی نامه شهید دانش
فاجعه شهادت ۷۲ تن از خدمتگزاران اسلام در ۷ تیر ۱۳۶۰ فصل خونینى در تاریخ انقلاب اسلامى بود.
امام خمینى در پیامى به همین مناسبت فرمود: «ملت ایران در این فاجعه بزرگ، ۷۲ تن بىگناه به عدد شهداى کربلا از دست داد. ملت ایران سرفراز است که مردانى را به جامعه تقدیم مىکند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند، و دشمنان خلق، گروهى را شهید نمودند که براى مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند. ملت عزیز! این کودکان مدعى مجاهدت براى خلق، گروهى را از خلق گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند.»
از جمله شهیدان این فاجعه دردناک، شهید حجة الاسلام والمسلمین سیدمحمدکاظم دانش است. وى امام جمعه شوش، نماینده مردم شوش و اندیمشک در مجلس شوراى اسلامى، عضو هیأت تحریریه مجله مکتب اسلام، نویسنده و مترجمى فرزانه بود، که سوگنامه حاضر به یاد او نگاشته شده است.
ولادت:
شهید دانش در ششم آبان ۱۳۱۸ در شهرستان دزفول در خانواده اى روحانى دیده به جهان گشود. پدر و اجداد وى از روحانیون بنام منطقه دزفول و اطراف آن بودند. درباره پدر وى گفته اند او در شمار کسانى بود که با انفاس قدسى خود و خدمات شایانى که در راه تبلیغ و ارشاد مردم انجام داد، منطقه را احیا و معارف دینى را به میان آنان برد.
وى مبارزى با شهامت بود و از جهاد با عوامل ستمگر داخلى و خارجى، باکى نداشت. وقتى شاه مى خواست مسجد فعلى شهید دانش در جنب حرم حضرت دانیال(ع) نبی در شوش را تبدیل به مهمانسرا کند، یک تنه در مقابل متجاوزان ایستاد و نگذاشت این کار انجام گیرد.
او در مقابل خارجیان بظاهر باستان شناس که با خود، فرهنگ خودباختگى را براى ایرانیان بویژه مناطق جنوبى کشور به ارمغان آورده بودند، نیز به مقابله فرهنگى پرداخت.
ایشان بسیار خداترس بود و کردار و گفتار دیگران را حمل بر صحت مى کرد و اهل تجسس نبود. آن عالم ربانى با در اختیار داشتن «محضر ازدواج» مورد مراجعه مردم بود و از این رهگذر به حل اختلافات و اصلاح ذات بین، همت داشت.
پدر شهید به اقامه نماز جماعت در مسجد محمدیه اندیمشک و مسجد جامع شوش و نیز رفع نیازهاى دینى مردم اهتمام بسیار داشت.
تحصیلات
مادر شهید دانش، صاحب مکتب بود و به زنان و کودکان، قرآن و احکام دینى مىآموخت. شهید دانش در دامان مادرى فاضله و پرهیزگار پرورش یافت و پیش از رفتن به مدرسه، خواندن و نوشتن را با نبوغ ذاتى و استعداد سرشار خود فرا گرفت. و از آن رو که آموخته هاى وى، به هنگام ورود به مدرسه، بالاتر از کلاس اول و دوم بود، به کلاس بالاتر منتقل شد.
یکى از مسئولان آموزش و پرورش در آن روزگار مى خواست وى را همراه خود، به تهران ببرد تا از هوش فراوان وى، حداکثر استفاده صورت گیرد، ولى پدر وى مىخواست او وارد جرگه روحانیت شود.
ورود به حوزه علمیه دزفول
شهید دانش، پس از اتمام کلاس ششم، در سال ۱۳۳۰ وارد حوزه علمیه دزفول شد و به فراگیرى علوم دینى همت گماشت. وى در این دوران، گذشته از فراگیرى درس هاى حوزوى، به تبلیغ مى پرداخت و به رغم سن کم خود، منبر مى رفت. همسالان و همبازی هاى شهید، اینک دوست خود را طلبه بسیار جوانی مى دیدند که براى مردم سخنرانى مى کرد و موجب اعجاب و تحسین همگان مى شد.
عزیمت به حوزه علمیه قم:
شهید دانش در نوزده سالگى، در ۱۳۳۶ براى ادامه تحصیل راهى حوزه علمیه قم شد و در درس امام خمینى(قدس سره) شرکت جست. پیش از آن او دوره سطح را در محضر آیات عظام مشکینى، سلطانى، نورى و فاضل به پایان رسانده بود.
همسر شهید در این باره مىگوید: «وقتى من با وى در فروردین۱۳۴۳ ازدواج کردم، توسط شهید با امام خمینى آشنا شدم. او به من مى گفت: آیت الله العظمى خمینى، اعلم مجتهدان است و تقلید ازاو، شایسته مىنماید.»
مبارزه سیاسى:
همسر شهید مى افزاید: «حجة الاسلام دانش در درس فقه و اخلاق امام شرکت مىکرد و مبارزه سیاسى خود را از همان زمان آغاز کرد. او ضمن دانش پژوهى، براى تبلیغ و آگاه کردن مردم از اهداف امام، به مناطق مختلف از مرز شوروى گرفته تا مرز عراق مى رفت، و به هر کجاى دیگر، که امکان مبارزه با رژیم ستمشاهى بود، مى شتافت. شهید دانش در پوشش تشکیل کلاس هاى قرآن به مبارزه با ظلم و جهل مى پرداخت، و از این رو همواره مورد تهدید و آزار ساواک بود و بارها تبعید و ممنوع المنبر گردید.»
مبارزه شهید از دهه چهل، آغاز شد و تا پیروزى انقلاب ادامه یافت. حجة الاسلام و المسلمین سید محمدکاظم دانش، بیانیه هاى انقلابى و نوارهاى سخنرانى امام خمینى(قدس سره) را به مناطق مختلف مى برد و در اختیار مردم مى گذاشت.
وى جزو مؤسسان گروه انقلابی «منصورون» بود و منزل خود را در اختیار آنان مى گذاشت. همسر شهید دانش، رابط وى با مبارزان بود و پیام هاى مجاهدان انقلاب را منتقل مى کرد. از شمار اعضاى این گروه، برادران: سید احمد و سید على آوایى و سردار شهید «سید محمد جهانآرا» است. سردار غلامعلى رشید یکى از فرماندهان ارشد فعلی سپاه نیز از اعضاى این گروه بود.
یکى دیگر از مبارزان منصورون، شهید «عزیز صفرى» است. وى موفق شد رئیس ساواک یزد را در بیمارستان به هلاکت برساند. او با رشادت تمام و به رغم جراحات زیادى که در اثر شکنجه در بدن داشت، هیچ کدام از انقلابیون را لو نداد و خود در سال ۱۳۵۶ در ساواک به شهادت رسید.
شهید دانش با تهیه دستگاه تکثیر، اعلامیه هاى انقلابى را منتشر مىکرد. او این دستگاه را مخفیانه در زیرزمین مدرسه آیت الله معزى دزفول قرار داده بود. شهید شیخ عبدالحسین سبحانى، از مبارزان مذهبی دوران انقلاب با وى همکارى مى کرد.
وقتى ساواک پى به این کار برد و شهید سبحانى را دستگیر کرد، شهید دانش تنها کسى بود که در زندان به ملاقات او مى رفت و کتاب ها و بیانیه هاى انقلاب را به صورت مخفیانه در اختیار وى و دیگر مجاهدان قرار مى داد. او با عوض کردن روى جلد کتاب ها و استفاده از عنوان هاى دیگر، کتاب هاى سیاسى و مذهبى ممنوعه، مانند «انقلاب تکاملى اسلام» را که گاه سه سال زندانى داشت، به مبارزان مى رساند.
هنوز در منزل شهید دانش، رساله عملیه امام خمینى(قدس سره) با جلد رساله عملیه یکى از دیگر از مراجع وجود دارد.
شهید دانش در مبارزه، پیرو عقاید و مکتب اهل بیت(علیهم السلام) بود. ساواک بارها وى را مورد بازخواست قرار داد که چرا وى به صورت غیر مستقیم و در پوشش، از شاه به عنوان یزید نام مى برد و امام خمینى(قدس سره) را همچون امام حسین(ع) مى ستاید.
شهید حجة الاسلام دانش، براى آگاهى مردم از ظلم و ستم خاندان پهلوى، به شیوه هاى مختلف متوسل مى شد. هنوز برخى از جوانان دزفول، اولین نمایشنامه مذهبى اجرا شده در مسجد نجفیه را به یاد دارند، که در آن «سعید بن جبیبر» چگونه به رویارویى با ظالمانى همچون «حجاج» پرداخته، جان خود را در راه عقیده وجهاد، نثار دین کرد.
فرزند شهید دانش خاطرات خود را از مبارزه پدر چنین بیان مىکند: «پدرم در دوران انقلاب در مسجد جامع شوش مشغول سخنرانى بود. نیروهاى امنیتى در بیرون از مسجد مستقر شده بودند و منتظر بودند سخنرانى وى تمام شود و او را هنگام خروج دستگیر کنند. وقتى سخنان شهید به پایان رسید، همه مردم او را احاطه کردند و عمامه و عبا را از تنش درآوردند و از در پشتى مسجد به صورت ناشناس او را خارج کردند. رئیس ساواک دزفول، همواره از او به عنوان مبارزى نام مى برد که پرونده اش سیاه است. ساواک بارها با تهدید یا تطمیع خواست، وى را از مخالفت و مبارزه دور کند، ولى هیچ گاه موفق نشد.»
سرتیپ دانش برادر شهید مى گوید: «از آن رو که شهید با هوشیارى و کیاست رفتار مى نمود و سخن مى گفت، هرگز خبرچینهاى ساواک، نتوانستند علیه او گزارشى بدهند. سازمان امنیت از کادر رسمى و ثابت خود خواسته بود، وى را تعقیب کنند و او را شبانه روز زیر نظر داشته باشند. یک بار که او دستگیر شد، چون ساواک علیه وى هیچ مدرک قابل قبولى نداشت، مجبور به آزاد کردن ایشان شد.»
سرتیپ دانش مىافزاید: «ساواک به منظور اغوا و فریب وى، شهید را به بازدید از سد دز و کارخانه کاغذسازى هفتتپه و صنعت قند و نیشکر برد. ساواک به خیال خود مى خواست خدمات شاه را به او نشان بدهد و چنان وانمود کند که مردم و کشور در حال پیشرفت به سوى تمدن بزرگ است! ولى آن شهید با بیان شگردهاى استحمار و استعمار به افشاگرى پرداخت.»
برادر شهید دانش می افزاید: «ساواک که چاره اى پیش روى خود نمى دید، همسر شهید را که براى خواهران تبلیغ مى کرد به دزفول تبعید کرد، تا حجة الاسلام دانش مجبور به خروج از شوش شود. او در بحبوحه انقلاب، همواره با رهبران انقلاب در ارتباط بود و بارها به ملاقات آیت الله طالقانى چه در زندان و چه پس از آزادى رفت. شهید حجة الاسلام دانش، نماینده امام در منطقه بود و مبارزان را رهبرى مىکرد.»
مسافرت به خارج از کشور:
حجة الاسلام والمسلمین دانش، براى آگاهى از اوضاع مسلمانان به کشورهاى مصر، سوریه، عربستان و لبنان رفت. ره آورد او از این سفر، کتاب هاى ارزشمندى بود که ترجمه و انتشار یافت، و از آن رو که ساواک به وى اجازه هیچ گونه فعالیت فرهنگى را نمى داد، وى براى گرفتن مجوز انتشار، از نام مستعار «کاظم ابوعالى» استفاده کرد.
مبارزه با گروه هاى الحادى:
شهید دانش، گذشته از مبارزه با رژیم ستمشاهى، به مبارزه به بهائیت پرداخت. او در اطراف قم، تهران و مناطق جنوب به این کار اهتمام داشت. مناظره هاى وى با رهبران بهائى، زبانزد مردم بود و همگان شهامت و آگاهى دینى او را مى ستودند.
شهید دانش با کمونیست ها نیز به بحث و گفتگو مى نشست. او با در اختیار گذاشتن تربیون آزاد در مسجد زرگران دزفول، به مدعیان فرصت مى داد افکار و عقاید خود را مطرح ساخته، قضاوت را به مردم واگذارند. این شیوه، در ارتقاى بینش مذهبى مردم بسیار مؤثر بود.
مبارزه شهید با مکاتب انحرافى، آن چنان اوج گرفت که رهبران گروه هاى الحادى، حضور در مجلس او را تحریم کردند.
تبلیغ و منبر:
شهید دانش از طریق رابط هاى خود به تبلیغ مخفیانه در ارتش، همت گماشت. او با ارتباط با جمعى از درجه داران و سربازان، به افشاگرى می پرداخت. نقش او در آگاه نمودن ارتشیان در جریان جنگ «ظفار» چنان ساواک را به خشم آورد، که وى را سه سال ممنوع المنبر کرد. از این رو، شهید به صورت ناشناس به تبلیغ و فعالیت هاى زیرزمینى در دزفول و اهواز پرداخت. وى به همراه خانواده خود راهى مرکز خوزستان شد و در یکى از منازل مدرسه آیت الله بهبهانى اهواز سکونت گزید.
همسر شهید دانش در این باره اظهار مى دارد: «برنامه هاى تبلیغى شهید، بسیار جذاب و جوان پسند بود. وقتى از مجلسى به جاى دیگر مى رفت، جوانان او را همراهى مى کردند، چون مشتاق بودند سخنان وى را بیشتر بشنوند و بیشتر با معارف ناب اسلامى آشنا شوند. از این رو شهید بسیار مطالعه مى کرد و دیر به منزل مىآمد.»
وی می افزاید: «شهید با همه نشست و برخاست داشت. برخى او را از معاشرت با افراد هیپى و بیتل نهى مى کردند، ولى شهید دانش معتقد بود تا مرز حلال و حرام، باید با همه رابطه داشت و بر همه، اسلام واقعى را عرضه کرد. اطلاعات و آگاهى او بسیار خوب و متناسب با روز بود، زیرا زبان عربى و انگلیسى را مى دانست و با استفاده ازعلوم و دانش روز، به نشر تعالیم اسلامى همت داشت.»
ترجمه و نویسندگى:
شهید دانش جزء هیأت هفت نفره تحریریه مکتب اسلام و مسئول پاسخ به سؤالات این مجله بود. او همچون استاد مطهرى، براى آگاهى نوجوانان و جوانان به نگارش داستان زندگى اصحاب پیامبر(ص) پرداخت. این داستان ها، پس از چاپ در مکتب اسلام، با عنوان «سیماى فداکاران» در دو جلد منتشر شد و در سال هاى پیش، کتاب سال شناخته شد. گرچه او مى توانست فقط مقالات فلسفى، دیالکتیک و متافیزیک بنویسد، ولى ترجیح داد مطالب همه فهم و خواص پسند، بنگارد و از این راه خدمت بزرگى به اسلام کند.
خدمات پس از انقلاب:
شهید دانش، پس از انقلاب مقیم شهر شوش شد و سرپرست کمیته انقلاب اسلامى گردید. او بنیانگذار سپاه پاسداران و کمیته امداد امام خمینى نیز بود.
او در شکستن اعتصاب هاى پس از انقلاب که به تحریک ضد انقلابیون انجام مى گرفت، نقش بسیار فعالى داشت.
منطقه مرزى شوش، با تفاوت هاى قومى و گروهى ساکنان آن و تعصب هاى جاهلانه به جاى مانده از روزگار سیاه جهل و استبداد، وجود شخصى همچون او را مىطلبید تا بتواند همگان را به دور هم گرد آورده، منطقه را با نقش محورى خود سامان دهد.از این رو ایشان، از سوى امام خمینى(قدس سره) به امامت جمعه شوش برگزیده شد.
شهید دانش در جمع آورى اسلحه هاى موجود در دست مردم که در زمان انقلاب و هنگام تسخیر مراکز نظامى به دست آمده بود، نقش بسزایى داشت. همچنین او به میان شیوخ منطقه مى رفت و اسلحه هایى را که صدام به آنها براى جنگ با نظام نوپاى جمهورى اسلامى داده بود، مى گرفت و در اختیار نیروهاى مدافع انقلاب قرار مى داد.
در جریان بازدید از مناطق جنوب، وى از شیوخ تعهد مى گرفت علیه نظام اسلامى، اقدامى نکنند و منطقه را به آشوب نکشانند. او در یکى از روزها که براى سرکشى به میان عشایر عرب رفته بود، با اینکه روزه بود، ولى از خوردن افطار امتناع کرد و حاضر نشد بر سر سفره شیخ عشیره بنشیند، مگر اینکه او اسلحه هاى صدام را به وى بدهد و تعهد کند منطقه در آرامش باشد.
«صدام» براى سر شهید دانش جایزه تعیین کرده بود و عوامل نفوذى عراق همواره مترصد ترور وى بودند. از این رو در یکى از بازدیدهاى شهید از پاسگاه مرزى، آن پاسگاه توسط نیروهاى عراقى گلوله باران شد.
همسر شهید مىگوید: «به یاد دارم در بازگشت از یکى از مناطق، شهید به همراه خود دسته هاى کلاشینکوف را که هنوز سفید بود و حتى رنگ نشده بود همچون بسته هاى هیزم به منزل آورد. چند گونى فشنگ نیز در میان این محموله بود.»
نمایندگى مجلس شوراى اسلامى:
شهید دانش در اردیبهشت ۵۹، به خاطر درایت سیاسى و خدمات تحسین برانگیز خود، از سوى مردم شوش و اندیمشک به نمایندگى مجلس شوراى اسلامى برگزیده شد.
شهید دانش همزمان با نمایندگى مجلس شوراى اسلامى، در ستاد جبهه و جنگ خدمت مى کرد و هر پانزده روز، یک بار به جبهه مى رفت. با شهید چمران در ارتباط بود و نیز در بازگشت از جبهه، به حضور فرماندهان جنگ مى رسید و اوضاع را گزارش مى کرد.
وى عضو کمیسیون مسکن مجلس بود و در خدمات رسانى به جنگ زدگان بسیار تلاش مى کرد.
شهادت:
و سرانجام در شامگاه هفتم تیر ۱۳۶۰، همراه با شهید مظلوم آیت الله بهشتى و دیگر شهداى حزب جمهوری اسلامی به لقاء الله رسید.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی تبیان